آیا هنر می تواند محبوب عامه باشد؟

معمولاً لغت هنر به چیزهای آکادمیک و کسل‌کننده اطلاق می‌شود که اکثریت مردم را از خود دور می‌راند. هنر متعالی احساسی است که نمی‌توان آن را به‌سادگی تعریف کرد، اما بزرگ‌ترین و پیچیده‌ترین موضوعات در دنیا را می‌توان به‌قدری ساده نمود که هر کس بتواند آن را بفهمد و از آن لذت ببرد. این کاری است که هنر در بالاترین شکل خود می‌تواند انجام دهد. اگر موضوعی آن‌قدر پیچیده باشد که نتوان آن را به شکل همه‌فهم بیان کرد، یا درروش بیانی هنرمند ضعف‌هایی وجود دارد و یا اینکه این موضوع اصلاً ارزش بیان کردن نداشته است. همه افراد از مفاهیم عشق، نفرت، ترس و انتقام تصورات مشخصی دارند که این تصورات به‌وسیله لغات و اشیایی که در محیط زندگی آن‌ها قرار دارد، بیان می‌شود. بعضی‌ها داستانی را خیلی بد تعریف می‌کنند اما بعضی دیگر این کار را خیلی خوب انجام می‌دهند، اما در دو حالت موضوع اصلی داستان قابل‌درک است. هنر یا آنچه ادعای هنر بودن دارد اگر بخواهد محبوب آن باشد باید به موضوعات پذیرفتنی و ملموس بپردازد؛ برای ماتریالیست، هنر بیان حقیقت است آن‌طور که او می‌شناسد خواه این حقیقت شادی‌آور باشد و خواه غم‌انگیز او به اثری که احساس خوش‌بینانه‌ای ایجاد کند، علاقه‌ای ندارد. اما این قضاوت همان‌قدر یک‌طرفه و غیرقابل‌تحمل است که شخصی عقیده داشته باشد که هنر خوب فقط عبارت از احساسات خوش‌بینانه است. برای آکادمیک‌ها و بعضی از منتقدین هنریک سری قانون و قاعده است که می‌توان آن را به‌سادگی تعریف نمود. بنابراین هنر در دست آن‌ها به خطابه‌ای تبدیل می‌شود که هنر نیست. اگر هنر به تعبیر و تفسیر اضافی به‌وسیله کسی به‌غیراز خالقش محتاج باشد ازنظر من در میل به اهدافش موفق نبوده است. قواعد می‌توانند گاهی اوقات هنرمند خلاق را یاری کنند و گاهی می‌توانند آن‌ها را در مسیر خلق باروحیه‌ای محافظه‌کارانه‌تر محدود کنند. گاهی هنرمند خلاق می‌تواند با استفاده از تمام چیزهایی که عموماً به‌عنوان اشتباه تلقی می‌شود اثری خلق کند که تعداد زیادی از مردم آن را دوست داشته و با آن ارتباط برقرار کند. باید در نظر داشت که هنر صرفاً امری مطالعاتی و یا تحقیقاتی نیست، هنر نوعی زیبایی است که شادی‌آفرین و مفرح می‌باشد؛ هنر یک امر حسی است. احساس و روح متعالی که در هر کار بزرگ هنری یافت می‌شود، باید مقبول تعدادی بیشتر از چند نفر واقع شود.مثلاً نمایشنامه‌ای که در آن فردی بی‌شخصیت با پستی و حیله‌گری به کسب موفقیت‌های دنیوی نائل می‌گردد به‌اندازه کافی با زندگی واقعی تشابه دارد ولی این امر برای اکثریت مردم آزاردهنده خواهد بود، حتی اگر موضوع اصلی نمایشنامه صرفاً هجوی از موفقیت بوده باشد‌‌. در این رابطه مردم به چنان حدی هستند تناقض می‌رسند که فراموش خواهند کرد که چگونه با احساساتشان بازی شده و چطور کل موضوع برایشان زیادی واقعه جلوه کرده است باوجوداین تمام بحرانی که به‌این‌ترتیب در تماشاگران ایجاد می‌شود آن‌ها حاضرند قسم بخورند که نمایشنامه هیچ‌گونه جنبه تفریحی نداشته است ولی مگر تفریح کردن چیزی به‌غیراز گم کردن و فراموش نمودن شخصیت واقعی خود و به سر بردن در دنیای دیگری می‌باشد؟ اگر این‌گونه بنگریم تراژدی هم معمولاً محبوب عام واقع نمی‌شود. عامه مردم به دلایل شخصی تمایل به دوست داشتن تراژدی به‌عنوان کاری خوب که درست اجراشده نشان نمی‌دهند. اگر تراژدی ملال‌آور غم‌انگیز و دل‌تنگ کننده باشد، ترسی خلق می‌کند که تماشاگر را در بر خواهد گرفت؛ اگر تماشاگر می‌توانست نظر و عقیده شخصی خود را کنار بگذارد، می‌توانست به زیبایی غم پی ببرد. اما او به‌هرحال تراژدی را به‌مثابه خطابه‌ای در نظر می‌گیرد که او را به کارهایی که نباید بکند، متوجه می‌سازد.

پی نوشت: با نگاهی به یادداشت های چارلی چاپلین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *