انسان در جهانِ داستان
داستان خوب معمولاً درباره انسانی است که ارزش آن را دارد تا در مورد او داستانی نوشته شود، این انسان باید فردی واقعی و جالب باشد و توجه خواننده را بهطرف خود معطوف کند. نویسنده در تلاشهای خود برای پیدا کردن شخصیتهای واقعی و جالب لازم است به دو نکته که ممکن است کار او را به ضعف بکشاند توجه داشته باشد: یک، تقلید تمامعیار از شخصیتی واقعی با همه کمیها و کاستیهای او بهجای انتخاب مشخصات تیپیک که با رعایت نکات ظریف هنری، شخص را واقعی و باورکردنی جلوه میدهد و بر خواننده تأثیر میگذارد. دو، استفاده کردن از شخصیتهای کلیشهای و آماده که از همان لحظه نخست، خواننده همه خصوصیات اخلاقی و روحیاتش را میشناسد و رفتاری نو و سخنی تازه برای گفتن ارائه نمیدهد. استفاده از شخصیتهای قالبی یا کلیشهای روشی است که نویسندگان کم شهامت و محافظهکار در پیش میگیرند. هر شخصیت داستانی مثل هر انسان واقعی دارای سه جنبه است: جنبه فیزیکی و جسمی، جنبه آگاهی و وجدان درونی، جنبه زمان و مکان شخصی. نویسنده از میان صفات جسمانی، زندگی درونی وزندگی خارجی آن فرد، عناصری را انتخاب میکند و مشخصاتی را برمیگزیند تا داستانی را به وجود آورد و موضوعی را جلوهگر سازد. نویسنده لازم است درباره افراد خیلی بیش از آنکه مورداستفادهاش قرار خواهد گرفت، بداند و بنویسد. در شخصیتپردازی یکنواختی و یکدستی مهم است. شخصیتها البته میتوانند تغییر کنند ولی برای تغییر باید محرکی در کار باشد. در داستانها شخصیتها به دو شکل کلی نشان داده میشوند: یک، از طریق بسط و تکامل. دو، از طریق القا و الهام. نویسنده میتواند به شخصیت خود در برابر چشمان خواننده تکامل دهد و یا اینکه بهمرور و آرامآرام یک شخصیت کامل و پرداختهشده را القا کند. در زمان حاضر نویسنده بهندرت به شرح و توضیح درباره شخصیتها میپردازد، بلکه اجازه میدهد که شخصیتها با کلمات و اعمال و عکسالعملهایشان خود را بشناسانند. داستانها عمدتاً درباره اشخاصی است که با یکدیگر در گفتگو هستند. در حقیقت گفتگو هم نوعی تحرک است زیرا که محاوره اتفاقی است که واقع میشود و جریانی است که بین دو نفر صورت میگیرد. حالت سکون ندارد و هرگز نباید نویسنده از محاوره بین دو نفر بهعنوان حالت سکون استفاده کند. پرحرفیهای بیهوده قابلاستفاده در داستان نیست مگر آنکه برای نشان دادن ماهیت شخصی به کار گرفته شود. همچنین میتوان از طریق گفتگو بین دو نفر، شخصیت فرد سومی را عرضه داشت. شخصیت یک داستان را با تشریح لباسی که میپوشد، داراییهای او، اشیایی که برای او ارزش دارد و آنهایی که برایش ارزش ندارد هم میتوان نشان داد. هر زاویه نگرش و جهت نگاه نویسنده که به کار گرفته شود، اثر خاص خود را بر تمام جنبههای دیگر داستان میگذارد. زاویه نگرش مسئله دل بخواهی و شوخی نیست؛ نویسنده باید آن را با دقت انتخاب کند. نویسنده میتواند از آسمانها به ماجرا نظر افکند که در این صورت از دید نویسنده عالِم بهکل میتواند تمرکز خود را از روی شخصیتی به شخصیت دیگر تغییر دهد. نویسنده میتواند شخصیتها را بهطور سهبعدی ارائه دهد، همچنین میتواند به درون ذهن و افکار همه نفوذ کند. میتواند تعلیم دهد، توضیح دهد، تفسیر کند تا آنجا که بخواهد بیطرف بماند و یا اظهارنظر کند. نویسنده میتوانند داستان خود را از زبان اولشخص بیان کند میتواند خود را بهعنوان شخصیت اول و یا یکی از شخصیتهای کوچک داستان دخالت دهد و یا اصلاً دخالتی در ماجرا نداشته باشد که در این صورت او صرفاً نظارهگر و تماشاگر مردم است. زاویه نگرش سوم شخص تمام داستان را در محدوده دنیای یک شخصیت نگه میدارد و به خواننده فقط آنها را مشهود میسازد که این شخصیت میداند یا تجربه میکند. فرق بین این زاویه با اولشخص صرفاً در استفاده از ضمیر او، بهجای من است. نویسنده مانند دوربین و یا کارگردان نمایش است که تمامی داستان را از طریق اتفاقاتی که میافتد و گفتهها القا میکند. لحن ازنظر ادبی دارای دو معنی است: میتواند آوای صدای نویسنده و یا جوّی که او بر داستان خود انتخاب میکند، باشد. لحن آنجا که مربوط به صدای نویسنده است، میتواند توأم با خنده باشد و یا گریه، سبک و پوچ باشد یا جدی و یا طعنهآمیز یا دارای هر مشخصه دیگری که در اختیار انسان است. درهرصورت آوای داستان باید یکدست و یکنواخت و نیز مناسب با خود داستان باشد. همانگونه که نویسنده تم و مضمون داستان را تغییر نمیدهد، در لحن یا آوا هم نبایستی تغییری ایجاد کند. سبک در مفهوم خاص نویسندگی، راه و روش یک نویسنده است که پارهای از آن را در سالهای جوانی و مطالعات آن دوره به دست آورده ولی بیشتر آن را با قصد و عمد در دوران نویسندگی خود تکامل بخشیده است. سبک از عشق تمام عمر نویسنده به زبان منشأ میگیرد. نویسنده همیشه در حال کلنجار رفتن با کلمات است زیرا نمیتواند آنها را رها کند. نویسندهای که به زبان عشق میورزد احترام میگذارد و قدر زبان را میداند به خود اجازه نمیدهد به خاطر عجله در بیان مطلب از عبارات کلیشهای و یا زیاد مصرفشده و مطالب تجریدی استفاده کند و یا کلمهای جز کلمه دقیقی که برای بیان نظر او لازم است، استفاده کند. اکثر نویسندگان تازهکار بهسوی استفاده بیشازاندازه از صفتها و قیدها کشیده میشوند. تمرین خوبی برای نویسندهای که با توصیفات اضافی درگیر است، این است که مطلبی را در ۳۰۰ کلمه درباره اتفاقی بنویسد بدون آنکه در آن از صفتها و یا قیدها استفاده کند، سعی کند افعال را چنان قوی انتخاب کند و آنها را چنان به کار بگیرد که بار تمامی مطلب را بر دوش بکشد. از این تمرین میتوان در هر سبکی پیروی کرد و قابل دفاع است.