آیا میتوانیم در هنر بدون تصورات به واقعیات برسیم؟
بیشک هیچ هنرمندی بدون تصور نتوانسته پا به میدان واقعیت بگذارند و هیچ پدیدهی عینی در اثر هنرمند نمیتواند بدون تحرک ذهن تحقق پذیرد.پیداست که این دو مقوله با هم حرکت میکنند، یک هنرمند زمانیکه با واقعیت آشنا شد ذهن خود را برای دریافت صحیح از واقعیت به کار میبندد و به سیر و نظر میپردازد و بعد از تتبع به واقعیتی میرسد که مختص اوست و دیگری نمیتواند آن را تصور و تصویر کند و آنوقت یک اثر هنری با ویژگیهای خاصی پدید میآید . البته هر قدر وجدان هنرمند به واقعیت هستی نزدیکتر باشد او را بهحقیقت نزدیکتر میکند، آنچه از مباحث ذهن گرایانه و عینگرایی آن منتج میشود این است که آنان مجموعهای تخیلات یک هنرمند را ذهنی و مجموع مشاهدات انسان از اطراف خود را عینی میدانند.
البته در اینجا تعبیر آنان درست نیست اما جدا کردن آنها از هم در سبک رئالیسم جای بحث و نظر دارد هر نوع خلاقیت هنری نیاز به فعالیت معنوی بشر دارد که مهمترین انگیزهای که این فعالیت را دامن میزند، تخیل است ما در اینجا معنویت را در مقابل مادیت یعنی تقلید محض از ماده منظور داشتهایم. هنگامیکه هنرمند به خلق اثر هنری دست میزند از مرز عینیت گذشته و در واقع به ترجمان انسانی طبیعت دست زدهاست و شکل تازهای که به دست میآید اثر جدیدی به جامعه عرضه میکند که آن را اثر رئالیستی مینامیم. در اینجا برای ترجمان مشاهدات خود از پدیدههای طبیعی نیاز به قوهی دیگری خارج از پوسته ظاهری است که آن را قوه خیال هنرمند می نامیم که اثر تازهای خلق میکند و در دنیای واقعی قابل باور است و در قلمرو و واقعیتگرایی تعریف خود را بازمییابد.
هدف از خلق اثر هنری تنها عکسی از واقعیت نیست آفریدههای هنری وسیعاً از اشیاء و دنیای خارج متفاوتاند چون هنر ضمن جذب مفاهیم و تأثیرات مشتق از واقعیت دنیای درونی انسان ،تجاربش، شخصیت و طرز فکر او نسبتبه دنیای اطرافش را هم منعکس میکند. هنر شکل خاصی از فعالیت معنوی و فکری بشر است و بااینکه در نهایت امر از عینیت مشتق میشود اما تا اندازهای بعید از آن مستقل است. شاید در فلسفه بحث عینیت و ذهنیت که بهطور مجرد عنوان گردیدهاست لازم و ملزوم هم نباشد اما اگر ذهنیت را عامل پیدایش تخیل در هنر بدانیم واقعیت زیرساخت هنر تخیلی است .
پی نوشت: با نگاهی به مقاله رئالیسم، هنرهای زیبا نوشته ابوالقاسم کاخی