راهِ نویسنده

هر نویسنده برای خود راه خاصی برای جستجو و یافتن موضوع داستان‌هایش دارد. بعضی نویسندگان مانند همینگوی برای یافتن موضوع داستان‌های خود به سفرهای دور می‌رفتند، بعضی دیگر داستان‌های خود را در یک شهر کوچک که در آن همیشه ماندگار بوده‌اند، می‌یافتند. عده‌ای نیاز به تمام جهان دارند وعده‌ای دیگر می‌توانند داستان های زیادی را در محدوده بین دو خیابان کشف کنند. داستان از درک و حس سرچشمه می‌گیرد یعنی از دیدن، شنیدن، بوییدن، چشیدن، لمس کردن که همگی در خاطرات شخصی انباشته و ذخیره‌شده است تا هر موقع لازم شد توسط تخیلات و تجسمات استخراج شود و باهم ترکیب گردد تا شکلی جدید بیافریند. درک و حس البته به‌طورمعمول و با مرور زمان محو و کمرنگ می‌شود ولی نویسنده نمی‌تواند چنین چیزی را اجازه دهد چراکه اصل دارایی نویسنده همین است. حس‌ها و درک‌ها باگذشت زمان زیر فشار صداها و صحنه‌ها محو و کمرنگ می‌شوند ولی نویسنده ناچار است که کودک باقی بماند. باید ببیند و بشنود و هر بار گویی برای بار اول است که می‌بیند و درک می‌کند و اگر درک او کمرنگ شده باید تیز و پررنگش کند. برای نویسنده توقف کردن و گوش دادن به صداهایی که او همیشه عادی فرض کرده و یا حتی سعی به نشنیدن و حذف کردن آن‌ها نموده است و سپس به کلمه درآوردن این صداها تمرین خوبی است؛ هر صدا برای هر نویسنده معنای خاصی دارد، صدای برخورد امواج با ساحل، صدای درختان، صدای باران را نویسنده چگونه می‌تواند تشریح کند؟ راستی سرما یا گرما چه شکلی دارد؟ برای نویسنده واجب است که دنیای اطراف خود را ببیند و برای استفاده‌های بعدی ضبط کند اگر او با قصد و تعمق به درختی بنگرد، درباره آن نکاتی را متوجه خواهد شد که پیش از آن حدسش را هم نزده بود و این بار درختان تصاویر و تجسمات شکل جدیدی برای او خواهد داشت. حتی ممکن است خاطرات مکمل دیگری را به یاد بیاورد. همان‌طور که نویسنده ادراک و احساس خود را تیزتر و آگاه‌تر می‌سازد، متوجه خواهد شد که حس بویایی، او را به کودکی بازمی‌گرداند. بنابراین هر مطلب که به‌عنوان موضوع انتخاب شود تا حدودی ناشی از زندگی خود نویسنده است. در قدم‌های بعدی نویسنده باید خوش‌فکر و دارای قدرت تخیل و تجسم قوی باشد تا آنجا که بتواند از موضوعات و اتفاقات پیرامون خود، بهره بگیرد. اگر نویسنده می‌خواهد داستان کوتاه بنویسد، لازم است مسیر کلی داستان را به‌روشنی بداند و بداند که داستان در چه جهتی درحرکت است و در کجا به پایان خواهد رسید. داستان کوتاه را می‌توان از هرجایی الهام گرفت این بستگی به سلیقه و گرایش‌های فردی نویسنده دارد. بعضی نویسندگان باشخصیت خاصی شروع می‌کنند گروهی دیگر از واقعه‌های خاص یا طرح کلی آغاز می‌کند دسته‌ای از نویسندگان هم هستند که داستان کوتاه را از مطلبی که آن‌ها را جذب کرده است شروع می‌کنند و پرورش و بسط می‌دهند. نویسنده هم‌زمان بااینکه داستان خود را آغاز می‌کند باید پایان آن را طرح‌ریزی کند. نویسندگانی که فقط می‌نویسند بدون آنکه بدانند به کجا کشیده می‌شوند غالباً در انتها خود را روبرو با داستانی می‌یابند که به هیچ جایی نرسیده است. به‌طورمعمول در شروع داستان، شخصیت‌ها معرفی می‌شوند و یا وجودشان تفهیم می‌گردد. در ساختار کلاسیک و یا سه‌پرده‌ای در آغاز داستان نویسنده لازم است به موضوع اصلی و گره یا درگیری ماجرا اشاره‌ای کند و یا حداقل آن را به شکلی به مخاطب منتقل کند. در بیشتر داستان‌هایی که طرح خاصی را دنبال می‌کنند راه همچنان ادامه می‌یابد تا از یک نقطه عطف به نقطه عطف دیگر می‌رسد و بالاخره به نقطه اوج رسیده و ازآنجا ممکن است کمی سقوط کند. در برخی دیگر از داستان‌ها راه ممکن است مسیر مسطحی را دنبال کند و در پایان کمی اوج بگیرد و گاهی هم به‌کلی نقطه اوج در کار نیست‌. در داستان بلند می‌توان چند درگیری را نشان داد حال‌آنکه به‌طورمعمول در داستان کوتاه یک درگیری در میان است، همچنین در داستان بلند زمان را می‌توان به طرز آزاد و بی‌قید مورد بهره‌برداری قرارداد که در داستان کوتاه ممکن نیست. در پایان خواننده یا بیننده، اثر خاص و شاید هم الهام یا پیامی توأم باشخصیت‌های باورکردنی و وجود روح در فضای ایجادشده را حس خواهد کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *